در جستجوی حقیقت

در جستجوی حقیقت 

(قسمت اول)

مقدمه

انتظار و خواهشی که از جنابعالی دارم این است، روی این مطالبی که با توجه به اظهارات نگران کننده یکی از عزیزان فامیل نوشته شده، و در قالب پرسش و پاسخ تقدیم محضرتان می‌‌گردد، با دقت و صرف مقداری وقت مطالعه فرمایید اگر دیدید این مطالب با برهان و دلیل همراه است، لطفا نظر مثبت و اگر ایرادی داشت نظر انتقادی خودتان را به منظور ارائه مطالب قابل قبول، به بنده منعکس فرمایید. شاید خداوند متعال همین را آغازی برای بررسی‌های بیشتر آن برادر گرامی در مورد حقایق بسیار حسّاس و سرنوشت‌ساز فکری و عقیدتی، قرار دهد انشاء الله.

خداوند متعال

س- با چه دلیلی می توان اثبات کرد که عالم هستی «خالق» دارد و آن «خالق هستی»، «خدا» است و اوست که عالم را مدیریت می‌کند؟

ج- با توجه به اینکه موجودات جهان از جمله ما انسان‌ها، زمانی وجود نداشتیم و بعدا بوجود آمده‌ایم؛ این سؤال  پیش می آید که چه کسی این عالم را آفریده است؟ براساس ادله فراوان می توان اثبات کرد که خالق همه موجودات خداوند متعال است.

دلیل عقلی

به عنوان نمونه به «برهان نظم» استناد می‌کنیم و می‌گوئیم: جهان طبیعت از جمله خلقت ما انسان‌ها دارای نظم معینی است[۱] و هر نظمی به حکم عقل، نیازمند ناظمی آگاه و توانا است که آن را پدید آورده است، پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد، و او خداوند متعال است.[۲] ، ما با این اعتقاد از جمله «موحّدین» و معتقدین به خدا خواهیم بود.

ما اگر منکر وجود خدا به عنوان خالق هستی باشیم، در این صورت:

۱- یا باید بگوئیم عالم هستی خودش خودش را آفریده است.

۲- و یا بگوئیم بطور اتفاقی خودش بوجود آمده است.

 به این مطلب عقلی در قرآن هم اشاره شده است: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُم الخالقون»[۳]؟!؛ آیا آنها بى سبب آفریده شده‏‌اند؟ یا خود خالق خویشتنند.

باطل بودن احتمال اول معلوم است، زیرا:

این را قبول داریم که وجود معلول بدون علت محال است، و گرنه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.

احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورده باشد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که آن چیز قبل از به وجود آمدنش، موجود باشد تا خودش را بوجود آورد و چنین چیزی امکان ندارد. لذا باطل بودن این احتمال هم کاملا روشن است.

بنابر این انکار وجود خداوند متعال به عنوان پدید آورنده و مدیر و مدبر مخلوقات، با هیچ عقل و منطقی سازگاری ندارد.

همان عقل و منطقی که براساس دلیل می‌گوید ما خالق داریم و آن خداست، این را هم درک می‌کند که ما فقر مطلق هستیم و خدا غنی مطلق؛ زمانی نبودیم خدا اراده کرد و ما را آفرید و بدون اینکه ما کوچکترین اختیاری در این مورد داشته باشیم و به آنچه که در بطن مادر نیاز داشتیم برایمان فراهم کرد. بعد از آنکه  خلقت و رشدمان در آنجا به مرحله نهایی خودش رسید از مادر متولد شدیم بدون اینکه خودمان در این امر نقشی داشته باشیم. در لحظه لحظه زندگی به نعمت نفس کشیدن و استفاده از هوا نیاز داشتیم که خدای مهربان به فضل خودش به رایگان در اختیارما قرار داد. به قول سعدی در گلستان: «منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی‌آید مفرّح ذات» همینطوراز آب و خاک و هر آنچه که  برای ادامه حیات لازم بود، برخوردارمان کرد.

در بدو تولد سخت نیازمند غذای مناسب حالمان بودیم که به عنایت الهی شیر مادر برایمان آماده شده بود ولی آنقدر ضعیف و ناتوان بودیم که باید مادر مهربانمان ما را بغل می‌گرفت تا از شیر پر خاصیت او استفاده کنیم به قول ایرج میرزا:

گویند مرا چو زاد مادر   پستان به دهن گرفتن آموخت     شبها بر گهواره من     بیدار نشست و خفتن آموخت…

بعد از مدتی دیگر با شیر مادر مشکل تغذیه ما برطرف نمی‌شد و برای دریافت غذای جدید نیاز به دندان داشتیم که به قدرت و لطف خدا به موقع این مشکل هم حل شد. در مراحل بعدی هم با استفاده از نعمتهای بیکران الهی از جمله آب و غذا، زندگی ما ادامه پیدا کرد و هم اکنون هم هر لحظه محتاج عنایت او هستیم.

بنابر این نمی توانیم بگوئیم حالا که بزرگ شدیم دیگر نیازی به خدا نداریم خودمان عاقل و بالغ هستیم! 

نیاز روحی و معنوی انسان

وقتی انسان برای برطرف ساختن مشکلات مربوط به بدن و جهات مادی‌اش، این‌قدر نیازمند به مدد پروردگار عالم است، در امور معنوی که مربوط به روح انسان است به مراتب نیازش به هدایت و عنایت الهی بیشتر خواهد بود چرا که جسم انسان به روح او وابسته و به برکت حضور روح زنده است. به محض خارج شدن روح از بدن،جسم انسان هرکس که باشد و دارای هر رتبه و مقام دنیایی که باشد، دیگرهیچ کارآیی ندارد و چاره‌ای جز این نیست که  باید زیر خاک دفن شود! و ما از حقیقت و اقتضائات این «روح» به لحاظ معنوی و باطنی بودنش، درک روشنی نداریم چنانچه خداوند متعال در پاسخ بعضى از سؤالات مهم مشرکان و اهل کتاب در قرآن به این مطلب اشاره فرموده: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا»[۴]؛ از تو در باره روح سؤال مى‌‏کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و به شما بیش از اندکى علم و دانش داده نشده است.

 و این را هم می‌دانیم که جهات معنوی مانند خوشبختی حقیقی و آرامش باطنی از نیازمندیهای ضروری روح انسان است. و این هم در پرتو ارتباط با خدا و عنایت الهی قابل دسیابی است نه از چیز و یا جای دیگر؛ چنانچه در این باره خداوند متعال فرمود: «آگاه باشید که اولیاى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند»[۵]

«براى فهم دقیق محتواى این سخن باید معنى «اولیاء» بخوبى شناخته شود.«اولیا» جمع «ولى» در اصل از ماده«ولى یلى» گرفته شده که به معنى نبودن واسطه میان دو چیز و نزدیکى و پى در پى بودن آنها است، به همین دلیل به هر چیزى که نسبت به دیگرى قرابت و نزدیکى داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام، «ولى» گفته مى‏‌شود، استعمال این کلمه به معنى«سرپرست» و« دوست» و مانند اینها نیز از همین جا است.

بنا بر این اولیاء خدا کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله‏‌اى نیست، حجابها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى‏‌بینند که هیچگونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمی‌‏یابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است، ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى‌مقدار است.

کسى که با اقیانوس آشنا است، قطره در نظرش ارزشى ندارد و کسى که خورشید را مى‏‌بیند نسبت به یک شمع بى‌فروغ بى‌اعتنا است.

و از اینجا روشن مى‏‌شود که چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهایى که انسان در اختیار دارد و یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشى مى‌‏شود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است، اولیاء و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و «زهد» به معنى حقیقی‌اش بر وجود آنها حکومت مى‌‏کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مى‏‌کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى‌‏دارد.

بنا بر این«غمها» و «ترسهایى» که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آینده نگه مى‏‌دارد در وجود آنها راه ندارد.

یک ظرف کوچک آب، از دمیدن یک انسان متلاطم مى‌‏شود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى طوفانها کم اثر است و به همین دلیل اقیانوس آرامش مى‏‌نامند…

نه آن روز که داشتند به آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا مى‌‏شوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فکرشان بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد.

به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکم‌فرماست و بگفته قرآن : «آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنهاست، و هدایت مخصوص آنان»[۶] و در جای دیگر فرمود: «یاد خدا مایه آرامش دلها است»[۷]

خلاصه اینکه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنیا پرستى است، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است.

این بیان استدلالى مساله بود و گاهى همین موضوع به بیان دیگرى که شکل عرفانى دارد به این صورت عرضه مى‏‌شود:

اولیاى خدا آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاک او مى‌‏باشند که غیر او را به دست فراموشى مى‌‏سپرند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزى و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکى دارد، کسى که غیر خدا در دل او نمى‌‏گنجد و به غیر او نمى‏‌اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمى‌‏شود، چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.                   

از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است، و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظائف و مسئولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى او است، به عکس ترس و اندوههاى مادى که مایه انحطاط و تنزل است.

امیر مؤمنان على (علیه السلام) در خطبه معروف« همام» که حالات اولیاى خدا در آن به عالیترین وجهى ترسیم شده مى‏‌فرماید:

«دلهاى آنها محزون و مردم از شر آنها در امانند»[۸] و نیز مى‏‌فرماید:

«اگر اجلى که خداوند براى آنها مقرر کرده نبود حتى یک چشم بر هم زدن ارواح آنها در بدنهایشان آرام نمى‌‏گرفت، به خاطر عشق به پاداش الهى و ترس و وحشت از مجازات و کیفر او[۹]»[۱۰] …(ادامه دارد)


[۱] – به عنوان مثال: خلقت انسان که به اعجاز الهی در بطن مادراز نطفه آغاز و سپس مراحلی را طی کرده و بالاخره بعد از چندین ماه از مادر متولد می‌شود در حالی که بسیار ضعیف است و نیازبه تغذیه خاص دارد، قبل از ولادش شیر مادر برایش آماده شده است و… 

[۲] – ویکی فقه، دانشنامه حوزوی، برهان نظم. https://b2n.ir/t10065

[۳] – سوره طور، آیه۳۵.

[۴] – سوره اسراء، آیه۸۵.

[۵]– «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» (سوره یونس، آیه۶۲.)

[۶] – «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (سوره انعام، آیه۸۲)

[۷] – «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (سوره رعد، آیه۲۸)

[۸] – «قلوبهم محزونه و شرورهم مامونه» (نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۱۹۳.)

[۹] -«و لو لا الاجل الذى کتب اللَّه علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عین شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب» (همان)

[۱۰] – تفسیر نمونه، ذیل آیه۶۲ سوره یونس

نوشته‌های مشابه