حضرت آیت الله حسنعلی اصفهانی و صوفیه

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و صوفیه

مقدمه

بنده در این اواخر داشتم در مورد شخصیت مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی مطالعه می‌کردم برای اولین بار در یکی از سایتهای معروف مطلبی را دیدم مبنی بر گرایش ایشان به طریقه تصوف و فرقه صوفیه، با توجه به شناختی که از شخصیت ممتاز ایشان پیدا کرده بودم بسیار تعجب کردم؛ لذا سعی کردم مطلب را دنبال کنم تا بلکه حقیقت برایم روشن شود به همین خاطر توفیق الهی نصیبم شد تا به سایتهای دیگر و نیز به منابعی که این سایتها معرفی کرده بودند، مراجعه و بررسی کنم؛ در نهایت به این نتیجه رسیدم که مطلب مذکور دلیل و مدرک قابل قبولی ندارد؛ با این حال متأسفانه این مطلب در سایتهای مختلف و مشهور مطرح شده است. لازم دیدم حاصل بررسی خود را به صورت فشرده به اطلاع مسؤلین و مدیران محترم سایت‌های مربوطه برسانم تا بلکه انشاءالله در این خصوص تصمیم مقتضی را معمول دارند. قبل از طرح مطالب منسوب به ایشان و اشکالات وارده، لازم دیدم دو مطلب را در همین مورد از کتاب «سلسله‌های صوفیه در ایران» کتابی که به عنوان یکی از منابع مهم و مورد توجه مطالب سایت‌های فوق الذکر مطرح و معرفی شده است، تقدیم نمایم:

مطلب اول

«سلسله چشتیه منسوب به خواجه معین چشتی است … خواجه معین الدین چشتی سنجری اجمیری پس از سید علی هجویری صاحب کتاب مشهور «کشف المحجوب» به قاره هند رو آورد…وی در سال ۵۷۳ هجری قمری متولد گردید پدرش خواجه غیاث الدین حسن سادات حسینی بوده است که به چند واسطه به امام رضا علیه السلام می‌رسد… مرکز سلسله چشتیه در هند و افغانستان بوده سپس به ایران سرایت کرده است … چند قرن از سلسله چشتیه در ایران نام و نشانی نبود تا در ایام اخیر مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی ملقب به لقب طریقت (بنده علی!) قطب سلسله چشتیه در ایران گردید… … در هند افراد سلسله چشتیه در شریعت تابع امام اعظم ابوحنیفه که در محضر امام صادق (علیه السلام) تلمذ می‌نمود بودند …یکی از مشایخ مشهور این سلسله گیسو دراز چشتی است که از اغلب سلاسل اجازه ارشاد داشت از آثار او «شرح فقه الاکبر» است که کتاب مزبور از آثار نعمان بن ثابت الکوفی یعنی ابو حنیفه است …»[۱]

مطلب دوم

«شیخ حسنعلی شبهای پنجشنبه در منزلش مجالس روضه خوانی برپا می‌کرد. شیخ با سلسله طاووسیه (گنابادی) ارتباط نداشت و از خلط و معاشرت با افراد این سلسله خود‌داری می‌کرد و نسبت به فقرای خاکسار خوشبین بود و اکثر شبهای جمعه مقداری گوشت، قند و چای فراهم کرده شخصا به تکیه (گنبد سبز که محل اجتماع فقرای خاکسار بود) می‌‌برد … مریدان شیخ گویند که اثر دعای شیخ چنان بود که اغلب امراض صعب العلاج را با دادن یک خرما یا یک انجیر (که دعا بر آن خوانده بود) مداوا می‌کرد …(والله اعلم). شیخ در اواخر حال از شهر به ده نخودک منتقل و آنجا مقیم گردید و در سه سال ایام واپسین حیاط خود، کسی را به مریدی نپذیرفت. (وقتی که شیخ از دنیا رفت) جنازه (وی) از ده نخودک به مشهد آورده شد و در صحن کهنه مقابل سقاخانه طلا تدفین گردید و در تشییع جنازه وی اکثر اهالی شهر شرکت جستند آنچانکه که گوئی عاشورا است!.»[۲]

مطالب مورد بحث:

مطلب اوَل

ویکی فقه: «برخی وی را قطب یا شیخ سلسله چشتیه معرفی کرده و لقب طریقتی وی را‌ بنده‌علی دانسته‌اند، اما وی کسی را به این سلسله دعوت نکرد.»[۳]

همین عبارت در چند سایت‌ دیگر نیز آمده است: ۱-جماران[۴]، ۲- ویکی شیعه[۵]، ۳-سایت بلاغ[۶]، ۴-آریا بانو[۷]

اشکال

۱. عبارت فوق که در سایت‌های ذکر شده آمده، ناظر به عبارتی است که در مهم‌ترین منبع معرفی شده برای مطلب فوق یعنی کتاب «سلسله های صوفیه در ایران» مطرح شده است و آن عبارت (چنانکه قبلا گذشت) این است: « … چند قرن از سلسله چشتیه در ایران نام و نشانی نبود تا در ایام اخیر مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی ملقب به لقب طریقت (بنده علی!) قطب سلسله چشتیه در ایران گردید.»

به نظر می‌رسد نسبت فوق به ایشان درست نباشد و یا حداقل مورد تردید است؛ به این دلیل که:

۱. در خصوص عقاید این سلسله از صوفیان، در همین کتاب آمده است: « در هند افراد سلسله چشتیه در شریعت تابع امام اعظم ابوحنیفه که در محضر امام صادق (علیه السلام) تلمذ می‌نمود بودند …» و ظاهرا تبعیت این سلسله، از ابوحنیفه کلیت دارد و منحصر به افراد نقطه خاصی مثل هندوستان نباشد. حال سؤال اساسی اینجاست که چگونه می‌توان باور کرد که شیخ حسنعلی که  خودش تربیت شده حوزه‌های علمیه شیعی بوده و در این بستر به آن مراتب علمی، معنوی، اخلاقی رسیده و در چنین محیطی زندگی‌اش را ادامه داده، قطب فلان سلسله صوفی و سنَی مذهب شده باشد!؟ 

۲. علاوه بر این، نویسنده مذکور برای مطلب و ادعای به این مهمی بطور مشخص منبع و سندی ارائه نداده است.

درکتاب تحقیقی «طریقه چشتیه در هند و پاکستان» که بخشی از پایان نامه دکتری آقای غلامعلی آریا در رشته ادیان و عرفان دانشکده الهیات دانشگاه تهران می‌باشد، نیز به این نکته اشاره شده است:

 «… بدون اغراق این طایفه (چشتیه) نزدیکترین گروه اسلامی به شیعه هستند … نگارنده فقط یک مورد در پیشاور پاکستان دیدم که از افراد وابسته به طریقه چشتیه پس از اینکه به تشیع رو آورده بود هنوز هم در طریقت ثابت قدم بود و در شریعت هم تابع فقه جعفری، دیگر نه سندی بدست آوردم و نه از کسی خبری شنیدم که پیروان طرقه چشتیه، شیعه مذهب باشند، لیکن در این اواخر آقای مدرسی چهاردهی در کتاب «سلسله‌های صوفیه در ایران» ص۱۸۴- ۱۸۲ و نیز در کتاب «سیری در تصوف» ص۹۴- ۹۲ می‌نویسد: «که مدتها در ایران از سلسله چشتیه در ایران خبری نبود تا در ایام اخیر مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی قطب سلسله چشتیه در ایران گردید … » اما وی هم سندی بدست نمی دهد و نگارنده نیز پس از تحقیق در این مورد به نتیجه‌ای نرسید. به هر حال اگر چنین موضوعی صحت داشته باشد، ما برای نخستین بار در میان طریقه چشتیه به افرادی برمی‌خوریم که شیعه مذهب هستند.»[۸]

۳. درادامه عبارت فوق الذکر چیزی هست که در عبارت کتاب نیست و آن: «… اما وی کسی را به این سلسله دعوت نکرد».

اگر عبارت اصلی را بدون لحاظ این اضافه در نظر بگیریم، این اشکال مطرح است که چطور می شود کسی بر اساس دلایل قابل قبولی معتقد به صحت روش سلسله‌ای شده باشد و قطب پیروان آن سلسله در ایران گردد، ولی هیچگونه نقلی از فعالیت‌های ارشادی‌ وی در خارج منعکس نشود ؟

و با در نظر گرفتن اضافه فوق هم جای این چند سؤال است که:

اولا. بر چه اساسی ادعا شده است که «ایشان کسی را به این سلسله دعوت نکرده است»؟

ثانیا. چرا جمله‌ای که در عبارت اصلی نبوده جوری اضافه شده است که هر خواننده‌ای آن را جزء مطلب کتاب تلقی می‌کند؟

ثالثا. ایشان که (بنابر ادعای نویسنده) طریقه آن سلسله را نجاتبخش می‌دانسته و لذا مسئولیت ارشاد پیروان آن سلسله را بر عهده گرفته بوده، چرا عملا کسی را به آن سلسله و طریقه آنها، دعوت نکرده است؟

۴. یکی دیگر از منابع معرفی شده برای مطلب مزبور توسط بعضی از سایتهای یاد شده، کتاب«مقالات الحنفا فی مقامات شمس العرفا» می‌باشد که اینجانب به کتاب مذکور هم مراجعه کردم و چیزی در این خصوص نیافتم.[۹]

مطلب دوّم

مرکز دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی: «در سالهای اخیر شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی مرید محمدصادق اصفهانی رنگرز، که او خود خلیفۀ رستم‌خان بختیاری بود، در مشهد به ارشاد مریدان در این طریقه می‌پرداخت. پس از او نیز شیخ علی مقدادی (نجم‌الدین)، فرزند شیخ حسنعلی نخودکی، ساکن تهران، قطب سلسلۀ چشتیه در ایران گردید…»[۱۰]

اشکال

۱. در مطلب فوق که منبع آن، همان کتاب «سلسله ‌های صوفیه در ایران» است، ادعا شده است که مرحوم نخودکی در مشهد به ارشاد مریدان در این طریقه … می‌پرداخت. ظاهرا با توجه به ادامه عبارت که در آن به «سلسله چشتیه» تصریح شده است، منظور از طریقه همان «طریقه سلسله چشتیه» می‌باشد. بنابراین با مطلب قبلی فرق آنچنانی نخواهد داشت. فرقشان در این است که در عبارت مطلب اول تصریح شده که ایشان قطب سلسله مذکور شده بوده و در عبارت اخیر، لازمه قطب بودن که ارشاد پیروان است، مطرح گردیده است. البته اینجا هم، جای سؤال است که چرا عبارت کتاب عوض شده است. کلمه «قطب» که در کتاب مذکور آمده است، چه مشکلی داشت که به جای آن «ارشاد مریدان» ذکر شده است؟

ما در اشکال مطلب اول، کاملا توضیح دادیم که این نسبت به ایشان قابل پذیرش نیست.

۲. دیگر منبع معرفی شده برای مطلب فوق، کتاب «طریقه چشتیه در هند و پاکستان» تالیف دکتر آریا است. عبارت ایشان را هم جلوتر ذکر کردیم و کاملا مشخص شد که ایشان آن را نه به عنوان تایید بلکه به قصد نقد و بررسی مطرح کرده است.

مطلب سوم

ویکی فقه: «وی به درویشان خاکسار نیز علاقه‌مند بود و بیشتر‌ شب‌های ‌جمعه به تکیه گنبد سبز، که محل اجتماع خاکساران بود، می رفت و با آنان معاشرت می‌کرد.»[۱۱]

این عبارت در بعضی از سایت‌های دیگر نیز آمده است: ۱- سایت جماران[۱۲] ۲- آریا بانو[۱۳] ۳- ویکی شیعه[۱۴]

اشکال

در این عبارت سخن از وجود علاقه و معاشرت با آنها (دراویش خاکسار)است؛ در حالی که در عبارت اصلی موجود در کتاب «سلسله‌های صوفیه ایران» یکی از دو منبع ذکر شده در آن سایت‌ها، آمده است: «… نسبت به فقرای خاکسار خوشبین بود و اکثر شبهای جمعه مقداری گوشت، قند و چای فراهم کرده شخصا به تکیه (گنبد سبز که محل اجتماع فقرای خاکسار بود) می برد… »، تعبیر داشتن علاقه و معاشرت با خوشبینی فرق می‌کند.

و در عبارت کتاب «نشان از بی نشان‌ها»، منبع دیگر مطلب فوق اصلا از «فقرای خاکسار»، و نیز از خوشبینی و معاشرت با آنها حرفی به میان نیامده است آنچه در این قسمت از کتاب مذکور آمده چنین است: «… و مرقد حضرت شیخ مؤمن قدس سره معروف به گنبد سبز که مورد توجه فراوان پدرم بود زیارت و از روح ایشان استمداد می‌کردند عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز را ترک نمی کردند.»

خلاصه اینکه عبارت منقول در سایت‌های فوق الذکر در یکی از دو منبع معرفی شده موجود نیست و در دیگری هم به آن کیفیت نیست.

 و به نظر می‌رسد عبارت منبع اخیر صحیح باشد. چونکه فرزند مرحوم اصفهانی، آنرا مطرح کرده است و فرزند به جزئیات زندگی پدر بیشتر و بهتر واقف است تا دیگران.

بنابر این عبارت سایت‌های مذکور بدون اشکال نیست و بلکه ظاهرا اساس درستی ندارد

مطلب چهارم

ویکی فقه[۱۵]: «… (ایشان) تصوف را طریق وصول الی‌الله می‌دانست و از این‌رو اعتقاد داشت که تصوف مخصوص ‌اسلام نیست و در همه ادیان وجود دارد و طریقه همۀ انبیا و اولیا بوده، ولی صورت کامل آن در اسلام به ظهور رسیده است. او همچنین ظاهر تصوف را شریعت اسلام و باطن و حقیقت آن را اتصال با ولایت، یعنی ایمان به ولایت حضرت علی و جانشینان وی، می‌دانست. بنابراین، از نظر وی قطب کسی است که رشته اجازه وی به علی و فرزندان معصوم وی اتصال داشته باشد تا بتواند راهنمایی دیگران را بر عهده بگیرد و آن‌که به ولایت متصل نیست، اگرچه ظاهر اعمالش با شرع نبوی مطابقت داشته باشد، از اسلام و تصوف بهر‌ه‌ای ‌ندارد.»[۱۶]

این مضمون در سایتهای دیگر نیز آمده است: ۱-ویکی شیعه[۱۷]، ۲-سایت جماران،[۱۸]۳- دانشنامه اسلامی[۱۹]، آریا بانو[۲۰].

اشکال

صدر مطلب فوق عبارت است از:

«…(ایشان) تصوف را طریق وصول الی الله می دانست و از این رو اعتقاد داشت که تصوف مخصوص ‌اسلام نیست و در همه ادیان وجود دارد و طریقه همۀ انبیا و اولیا بوده، ولی صورت کامل آن در اسلام به ظهور رسیده است…»

قسمت وسطی آن:

«… او همچنین ظاهر تصوف را شریعت اسلام و باطن و حقیقت آن را اتصال با ولایت، یعنی ایمان به ولایت حضرت علی و جانشینان وی، می‌دانست…»

 و ذیل آن:

« … بنابراین، از نظر وی قطب کسی است که رشته اجازه وی به علی و فرزندان معصوم وی اتصال داشته باشد تا بتواند راهنمایی دیگران را بر عهده بگیرد و آن‌که به ولایت متصل نیست، اگرچه ظاهر اعمالش با شرع نبوی مطابقت داشته باشد، از اسلام و تصوف بهر‌ه‌ای ‌ندارد»

عبارت اصلی کتاب

در تنها منبع معرفی شده برای مطلب سایت‌ها که بیان خود حاج شیخ است آمده است:

«ای عزیز تصوف طریقه همه انبیاء و اولیاء است اما از آنجا که هرچیزی دارای ظاهری و باطنی است، تصوف نیز چنین است مثل نماز که ظاهر آن… وباطن تصوف چیزی جز ولایت نیست اما همانطور که هر چیزی غالبا بر اثر مرور زمان حقیقت و معنویت خود را از دست می دهد، تصوف نیز با گذشت زمان به تدریج حقیقت خودش را که همان ولایت باشد از دست داده است، و در میان مردم از آن جز ظاهری باقی نمانده است. تصوف که همان طریق وصول الی الله است، مخصوص اسلام نبوده است بلکه در همه ادیان وجود داشته است، جز آنکه صورت کامل آن در اسلام به ظهور رسیده است، تصوف چیزی جز شریعت نیست؛ چنانکه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)فرمود: «الشریعه اقوالی و الطریقه افعالی….»[۲۱]

عبارت دیگر ایشان:

 «… از این رو تصوف دارای ظاهری و باطنی است. ظاهر آن همان شریعت مصطفوی است و باطن آن اتصال به ولی وقت یا اتصال به کسی که او متصل به ولی وقت است، و این همان دین حقه اسلام است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ذیل آیه شریفه:  «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ…» فرمود: «الْإِسْلَامُ‏ هُوَ التَّسْلِیم‏…»

بنابر این اگر کسی به ولایت متصل نباشد، اگرچه ظاهر اعمالش با شرع نبوی مطابقت کند او را از اسلام و تصوف بهره‌ای نیست. ای عزیز با تو گفتم که جان و حقیقت دین محبت به اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و تسلیم به مقام ولایت است، و تصوف چیزی جز این نیست؛ جز آنکه بیگانگان از این معنی نیز ظاهری از تصوف اختیار کرده و مدعی تصوف شده‌اند…»[۲۲]

بررسی عبارت فوق الذکر

اگر کسی ابتدائا این دو عبارت حاج شیخ را به همین ترتیبی که ذکر شده ملاحظه کند، با توجه به توضیحاتی که در آغاز کلام و نیز در عبارت اخیرشان از «تصوف» ارائه داده‌اند، از مجموع سخن ایشان اینگونه برداشت می‌کند که نظر وی از «تصوف» چیزی جز شریعت اسلام و اتصال به امیر المؤمنین (علیه السلام) و فرزندان معصوم آن حضرت (علیهم السلام)، نیست. لذا ایشان در قسمت پایانی کلامشان از کسانی که غیر این معنی را مطرح کرده‌اند به عنوان «بیگانگان» یاد کرده‌اند.

قرینه دیگر بر اینکه منظورشان از تصوف، همان شریعت و ولایت است، این تعبیر ایشان است: « …ای عزیز تصوف طریقه همه انبیاء و اولیاء است». معلوم است که هیچگاه طریقه آنها، تصوف مصطلح و رایج در این زمان و به تعبیر بعضی از این سایت‌ها، «مسلک صوفیه»، نبوده است.

بنابر این آنچه که در همه ادیان، مطرح بوده بحث شریعت و ولایت ولی خدا در هر زمان بوده که در دین اسلام با توجه مسئله خاتمیت و طرح کاملترین مکتب، شریعت اسلام و ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصوم (علیهم السلام) در  عالیرین درجه کمال قرار گرفته است. و این همان چیزی است که ایشان مکررا آن را مطرح و بر آن تأکید کرده‌اند.

بر رسی عبارت محل بحث در سایت‌ها:کردهای

همانطور که ملاحظه می‌کنید، عبارت محل بحث که در سایت‌ها آمده، در واقع همه‌اش برداشت و بازگویی نویسنده از کلام مرحوم حاج شیخ است؛ ولی با عنایت به جابجایی که انجام گرفته و ترتیب کلام را به هم ریخته یعنی مطلبی را که جایگاهش در بیانات آن مرحوم، در اواسط کلام است، در قسمت صدر قرار گرفته، و از طرفی در ذیلِ آن، واژه «قطب» و تعبیر «اتصال رشته اجازه» را مطرح کرده در حالی که در این قسمت کلام حاج شیخ چنین چیزی وجود ندارد، همین امر موجب شده هر مخاطب خالی الذهن، اینگونه برداشت کند که منظور حاج شیخ از «تصوف»، همان مسلک و مرام معروف «صوفیه» است که دارای سلسله‌های مختلف و مراکز عبادی خانقاهی می‌باشد و همین «تصوف» است که از نظر ایشان طریق وصول الی الله است!

 و مرادشان از« قطب» هم، مرشد و راهنمایی است که با دریافت اجازه از مرشد قبلی به ارشاد پیروان آن طریقه می‌پردازد.!

و لذا اکثر نویسندگان سایت‌ها، اینگونه تلقی کرده‌اندکه حاج شیخ حسنعلی گرایش به «صوفیه» داشته است؛ به عنوان نمونه:

در «ویکی شیعه» آمده است: «وی صوفی مسلک بوده و اعتقاد داشت که صورت کامل تصوف در اسلام به ظهور رسیده است.» و نیز عنوان: «گرایش به صوفیه» که با خط درشت نوشته شده است.

و یا در «ویکی فقه» آمده است: « … مسلک صوفیانه داشته و معتقد بود تصوف طریق وصول الی‌الله بوده…».

و در «ویکی پدیا» آمده است: « به ادعای نورالدین مدرسی چهاردهی، پولادی و به تبع آن، نخودکی‌ها از جمله پیروان طریقت چشتیه که از جمله سلسله‌های تصوف در شبه قاره هند بوده‌اند.»، با توجه به کلیت نخودکی‌ها لابد منظورشان این است که حاج شیخ حسنعلی هم پیرو طریقه صوفیه مذکور بوده است.!

عبارت‌های دیگر ایشان

در مورد واژه «تصوف» و «فلسفه به کار بردن این گونه کلمات در صدر اسلام»، ایشان عباراتی دارد که مؤید نادرست بودن این برداشت ظاهری است:

۱- «در کتاب غوالی الئالی آمده است از حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند معنی تصوف چیست؟ فرمود: «التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثه احرف: ص، واو، فاء فالصاد صبر و صدق وصفا و الواو وِرد و وُدّ والفاء وفاء.»؛ تصوف از صوف مشتق شده است و آن سه حرف است ص، واو، فاء پس صاد (به معنای) صبر، راستی و صفا، و واو ذکر و دوستی، و فاء یعنی وفاداری… خلاصه مطلب این است که هر کس که به ولایت مطلقه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) معتقد بوده و به واجبات عمل کند و از کارهای حرام بپرهیزد و به مستحبات و مکروهات نیز توجه داشته باشد چنین کسی دارای شریعت و طریقت و حقیقت است.»[۲۳]

۲- «… بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خلافت غصب شد و امَت از صراط مستقیم که ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است منحرف شد، بالخصوص بعد از رحلت حضرت امیر (علیه السلام) که به امر معاویه آن حضرت را لعن می‌کردند و هر کس به دوستی آن حضرت متهم می‌شد خون و مالش مباح بود ولی در آن زمان عده معدودی از شیعیان که اهمیت حقیقت ولایت را دریافته بودند با استفاده از عناوین تصوف و صوفی که در زبان شرع نیز آمده بود، اما هنوز برای عوام مردم نامأنوس بود، مردم را به ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرینش دعوت کردند. از این رو بود که گفتند هرکس داخل طریقت نشود اعمالش قبول نیست و هر فرد مسلمان باید به قطب وقت سر بسپرد و سرّ طریقت را از او بگیرد تا اعمالش مقبول واقع شود، اگر سرّش را که همان ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) است، فاش کند سرش می رود و اعمال واجبه‌اش قبول نخواهد شد.»[۲۴]

دو نکته

نکته اول

از بیان اخیر ایشان نیز روشن شد که منظور وی از «قطب» که در بعضی از عبارات دیگر ایشان آمده، آن چیزی نیست که در طریقه تصوف و سلسله‌های صوفیه مطرح است بلکه منظورشان امام وقت بوده است. که به خاطر بعضی از مشکلات و خطراتی که در آن زمان شیعیان را تهدید می‌کرده از این تعبیرات رمزگونه استفاده ‌کرده‌اند..

در مورد واژه «قطب» در جای دیگر گفته است:

«در باره کلمه قطب نیز عباراتی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ما رسیده است که در آن کلمه قطب به کار رفته است. چنانکه در خطبه شقشقیه می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی‏ مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى‏»[۲۵] یعنی در حالی که او (ابوبکر) می دانست که جایگاه من در خلافت همچون جایگاه محور در سنگ آسیا است. و در جای دیگر فرمود: «وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ‏ الرَّحَى‏ تَدُورُ عَلَیَّ وَ أَنَا بِمَکَانِی فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا وَ اضْطَرَبَ ثِفَالُهَا»[۲۶]

نکته دوم

تعبیر «اتصال اجازه» بعد از کلمه «قطب»، (که هیچکدامشان در این قسمت از بیان ایشان وجود ندارد)؛ در تحریف واقعیت مطلب، نقش زیادی دارد. چراکه این دو کلمه وقتی با هم ذکر شوند، چنین به نظر می‌رسد که این، اشاره به قطب وقت و مجاز بودن او از قطب قبلی در طریقه صوفیه است. نویسنده، عملا با اضافه کردن این دو کلمه، عبارت را کلا به سمتی دیگر، سوق داده است.

خلاصه، با توجه به اصل عبارت مذکور ایشان، و اینکه کلمه را «تصوف» در جای دیگر هم به معنایی غیر آنچه که در طریقه صوفیه مطرح است، بکار برده و از طرف دیگر سخنی صریح و روشن در تایید این فرقه مذهبی از ایشان دیده نشده، بلکه ایشان در ضمن عبارات فوق و جاهای دیگر در این خصوص اشارات انتقاد آمیزی دارند و بلکه به قول محمد رضا حکیمی نویسنده معروف و مقبول، ایشان به شدت از صوفی و صوفیگری متنفر و منزجر بوده و نیز با توجه به مطالبی که در مورد شخصیت و نحوه زندگی و … ایشان که در قسمت «مؤیدات» خواهد آمد، نمی توان با صرف عبارت ذکر شده در سایت‌های فوق الذکر، وی را اهل «گرایش به صوفیه»[۲۷] دانست. بلکه این گزینش ناقص و یا نادرست از عبارت اصلی کتاب و نحوه چینش و نیز اضافه کردن چیزی که وجود نداشته است، باعث شده معنا و مفهوم حقیقی و مورد نظر گوینده تحریف شده و زمینه‌ساز نسبت‌های غیر قابل قبول به ایشان گردد.

مطلب پنجم

ویکی پدیا: « به ادعای نورالدین مدرسی چهاردهی پولادی و به تبع آن، نخودکی‌ها از جمله پیروان طریقت چشتیه که از جمله سلسله‌های تصوف در شبه قاره هند بوده‌اند. سلسله چشتیه منسوب به خواجه معین الدین چشتی است (چشت قریه‌ای است از قراءِ هرات). خواجه معین الدین حسن چشتی سنجری اجمیری پس از سید علی هجویری نویسنده کتاب کشف المحجوب به قاره هند رو آورد»[۲۸]

اشکال

اوّلا، تنها منبعی که برای اثبات مطلب فوق ارائه شده کتاب «سلسله‌های صوفیه در ایران» است و در این کتاب هم چیزی با این عنوان که مرحوم فولادی چنین گرایشی داشته، وجود ندارد.

ثانیا، اینکه پولادی اینگونه بوده و به تبع ایشان نخودکی‌ها هم چنین بوده‌اند، نیاز به دلیل دارد چون ممکن است شخص مهمی با عقاید خاص خودش در یک منطقه‌ای زندگی کند ولی مردم آنجا از او تبعیت ننمایند. در مورد نخودکی‌ها نه تنها در کتاب مزبور بلکه در سایر کتابهای مرتبط نیز چیزی مطرح نشده  است.

به نظر می‌رسد طرح اینگونه مطالب کذب و بی‌مدرک کاملا حسابشده بوده تا بدین وسیله، تبلیغی آنهم در فضای حسّاسی مثل ویکی پدیا که این‌همه بیننده دارد، به نفع طریقه و سلسله خاصی از صوفیه که مورد نظر نویسنده بوده انجام گیرد. و این کار با هیچ اصول اخلاقی سازگاری ندارد.

مؤیدات

با توجه به نحوه زندگی و اعمال عبادی و دستورالعمل‌هایی که آن مرحوم در باب سیر و سلوک به دیگران دادند، و نیز محیط تحصیلی و تدریسی و اساتید و شاگردانش (که اکثرا شخصیتهای شناخته شده و مورد احترام هستند) و در نهابت اظهار نظر بعضی از بزرگان و شخصیتها در خصوص سیره عبادی و معنوی وی، همه‌اش مؤیّد این مطلب است که مرحوم حاج حسنعلی (قدس سره) هیچگونه گرایشی به طریقه تصوف و فرقه صوفیه نداشته است. اینک به ذکر مؤیّدات فوق می‌پردازیم:

۱- ایشان درباره راه و روش عرفانی خود در جواب نامه یکی از سادات دزفول می‌نویسد:

«عرض می‌شود به تمام احبّاء اظهار فرمایید که طریقه فلانی غیر از طریقی است که شنیده‌اید، همه بدانید که طریقه حقیر، طریقی است که تمام مطالب شرع را نهایت اهتمام است؛ خلاف باقی طرق که به مطالب شرعیه خیلی بی‌اعتنا هستند. در طریقه حقیر، خصوصا نماز خیلی مورد توجه است که هرچه زحمت و توجه است، به نماز معطوف دارید. بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب‌زنده‌داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.»[۲۹]

ایشان در جای گفته است: «روح طریقه حقیر، توجه به نماز و معانی و نکات آن درجه به درجه است؛ یعنی اشخاصی که مایل به طریقه حقیر هستند، اول باید معانی صوری نماز را بفهمند؛ بعد تاویلاتی که (در مباحث قبل) عرض شد و بعد نکاتی دیگر، به‌همان نحو که مولانا‌ الصادق (علیه‌السلام) در کلمه ایاک نعبد کرّرها حتی غشی علیه؛ یعنی آن‌قدر تکرار فرمودند که حال بیهوشی به آن حضرت دست داد، نه این‌که بی‌اعتنایی به احکام شرع باشد و تمام توجه به اذکار معطوف گردد. حقیقت را باید از شریعت تحصیل نمود. حقیر طالب این مقام و سالک این راه بوده و بستگان این حقیر را نیز اعلام کنید که حقیقت را که ما در طلب آنیم، باید از شریعت تحصیل کنیم؛ به همان نحو که ائمه (علیهم‌السلام) رفتار نمودند.»[۳۰]

۲- خلاصه دستور ایشان در مورد آداب سیر و سلوک:

«شرط اول در سلوک، طهارت ظاهر و باطن از نجاسات می باشد و طهارت از اخلاق رذیله است.

شرط دوم: روزی حلال  است رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ایمان در آخر زمان ده جزء است. نه جزء آن طلب روزی حلال است و یک جزء آن عبادات جسمی و روحی می باشد.

شرط سوم: انجام نمازهای پنجگانه می باشد با شرایط آن …

شرط چهارم: انجام نماز شب می باشد…

شرط پنجم: همیشه به یاد خداوند بودن است…[۳۱]

۳- گزارش تحقیقی از زندگی ایشان با عنوان «از ولادت تا وفات با آیت الله شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی» توسط خبرگزاری حوزه، در این گزارش مروری بر زندگی ایشان انجام گرفته و چیزی که نشانگر کوچکترین گرایش ایشان به طریقه صوفیه باشد در این گزارش دیده نمی شود.[۳۲]

۴- از (حضرت آیت الله) محمدتقی بهجت نقل شده است که: «ظاهرا حاج شیخ حسنعلی از حاج آقا حسین بروجردی تقلید می‌کرده است و پسر حسنعلی نیز گفته است: پدرم مکرر وجوه شرعی به من می‌داد و من می‌بردم و به آقای بروجردی می‌دادم.»[۳۳]

۵- علامه محمد رضا حکیمی (قدس سره) در پاسخ این پرسش که نظرتان در مورد آشیخ حسنعلی نخودکی چیست؟ می‌گوید: «تمام ریاضات و اوراد آشیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی شرعی، دینی، قرآنی و روایی محض بود. به شدت از صوفی و صوفیگری متنفر و منزجر بود. حتی سبیل‌های خود را بیش از محاسن کوتاه می‌کرد.»[۳۴]

۶- خود حاج شیخ و اساتید و شاگردانش عموما از علما و دانشمندان شیعی و بعضی از آنها از بزرگان و مشهورین حوزه‌های علمیه نجف و مشهد بودند[۳۵] که هیچگونه وابستگی و یا گرایشی به فرقه‌ صوفیه نداشتند؛ چطور ممکن است شخصیت ممتاز و برجسته‌ای مثل ایشان با آن اساتید و شاگردان، به فرقه‌ای مثل چشتیه که سنّی مذهب و از پیروان ابوحنیفه بوده‌اند، گرایش پیدا کرده و یا قطب آنها در مشهد شده باشد!؟

۷- درخواست حضرت امام خمینی و حضرت آیت الله سید احمد شبیری زنجانی (رضوان الله علیهما) از مرحوم نخودکی اصفهانی

«آیت الله محمدی ری شهری: در تاریخ ۱۹/۳/۱۳۸۳ (۲۵ شوال ۱۴۲۵ ) خدمت مرحوم آیت الله بهجت رسیدم در مورد دیدار امام خمینی با شیخ حسنعلی نخودکی در جوانی و دستور العمل ایشان به امام که بعد از هر نماز، سه بار سوره توحید و سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله …» را قرائت کند پرسیدم.

پاسخ دادند : «ایشان با سید احمد زنجانی، پیش آقای شیخ حسنعلی نخودکی می‌روند و از او علم کیمیا می‌خواهند. ایشان جواب می‌دهد که : آیا متعهد می‌شوید که آن را در غیر آنچه مرضی خداوند متعال است، مصرف نکنید؟

هیچ یک، متعهد نمی‌شوند. بعد می‌گوید : چیزی می‌دهم که بهتر از کیمیا باشد. و آن دستور العمل را می‌دهد. شیخ حسنعلی به امام فرموده بود که این دستورالعمل برای انجام شدن هر خواسته‌ای، مناسب است.»[۳۶]

نقل دیگر این ماجرا:

از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که :

«در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (علیه السلام) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر «علم کیمیا» داری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی.

و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی.

و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی.

و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»[۳۷]؛ هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.

را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.[۳۸]

اینکه سخصیتی مثل حضرت امام و آیت الله سید احمد شبیری خدمت ایشان رسیده و آن درخواست را با ایشان مطرح می‌کننند و در نهایت از ایشان دستور العمل دریافت کرده و عملا به آن پایبند بوده‌اند، و اینکه حضرت آیت الله بهجت (قدس سره) و آیت شبیری (سید موسی)، ناقل و مؤید این قضیه هستند، نشانگر این است که حاج شیخ، نزد آنها شخصیتی مورد احترام و از نظر فکری مانند سایر عالمان برجسته شیعی، کاملا مورد اعتماد بوده است.

۸- آیت‌الله مرعشی نجفی در کتاب «المسلسلات فی الاجازات» در باره شخصیت ایشان، می‌نویسد: «او در بین مردم به مستجاب‌الدعوه بودن شناخته شده بود و بسیاری از حاجت‌مندان و بیماران به او پناه می‌بردند، پس او برای آن‌ها دعا می‌کرد یا برای آن‌ها دعاها و حرزهایی می‌نوشت و به این وسیله، گرفتاری آن‌ها برطرف می‌شد و بیماران آن‌ها شفا می‌یافتند و با این وجود، در کمال تواضع و فروتنی بود و هیچ ادعایی نداشت و نمونه بارز زاهدانی بود که تنها به خدا توجه دارند و از امور دنیوی دور هستند.»[۳۹]

با توجه به مراتب فوق امیدوارم مدیران محترم سایت‌‌‌ ها و دانشنامه ها در مطالب مطروحه، در خصوص گرایش فکری حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی (قدس سره) تجدید نظر نمایند انشاء الله.

  الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.


[۱] – مدرسی چهاردهی، نورالدین، خرداد ۱۳۶۰، ص ۱۸۸ تا ۱۷۹ (با تلخیص)

[۲] – همان.

[۳] -ویکی فقه (دانشنامه حوزوی) https://B2n.ir/x58466 ، به نقل از: مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های ‌صوفیۀ ایران، ج۱، ص‌۱۸۲،  آشتیانی، جلال‌الدین، در حکمت و معرفت مجموعۀ مقاله‌ها و مصاحبه‌های ‌حکمی معرفتی استاد جلال‌الدین آشتیانی، ج۱، ص‌۱۳۶و بلاغی، عبدالحجت، مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفاء، ج۱، ص‌۲۱۷.

[۴] – ، پایگاه اطلاع رسانی جماران https://B2n.ir/m52142، «از زندگی آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی چه می دانید؟»، کد خبر: ۱۵۰۳۲۵۱، تاریخ: ۱۱/۱/۱۴۰۰. منبع: مدرسی چهاردهی، سلسله های صوفیۀ ایران، ص ۱۸۳؛ آشتیانی، در حکمت و معرفت، ص ۱۳۶؛ قس بلاغی، کتاب مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفاء، ۲۲۰ ـ ۲۲۱،

[۵] – ویکی شیعه https://B2n.ir/r95885 ، به نقل از: مدرسی چهاردهی، سلسله های صوفیۀ ایران، ص ۱۸۳؛ آشتیانی، در حکمت و معرفت، ص ۱۳۶؛ قس بلاغی، کتاب مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفاء، ۲۲۰ ـ ۲۲۱.

[۶] – سایت بلاغ  https://www.balagh.ir/content/2838، «شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره)»، تاریخ انتشار: ۱۵/ ۳ / ۱۳۹۴ به نقل از: چهاردهی؛ آشتیانی، همانجاها؛ قس بلاغی، کتاب مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفاء، ۲۲۰.

[۷] – سایت آریا بانو (باشگاه خبرنگاران)، از زندگی آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی چه می‌دانید؟، چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۰، https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/554739/

[۸] – آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند و پاکستان، ۱۳۶۵ش، ص۱۹۳-۱۹۴.

[۹] – بلاغی، عبد الحجت، مقالات الحنفا فی مقامات شمس العرفا، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص ۲۱۷.

[۱۰] – مرکز دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی  https://B2n.ir/r48027، به نقل از: آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، ۱۳۷۳ش؛ص۲۵۹ و مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیۀ ایران، تهران، ۱۳۶۰ش، ص۱۷۹. https://B2n.ir/x72177 

[۱۱] – ویکی فقه https://B2n.ir/x58466، به نقل از: مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های ‌صوفیۀ ایران، ج۱، ص‌۱۸۲ و  مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی‌نشان‌ها، ج‌۱، ص‌۲۵.

[۱۲] – پایگاه اطلاع رسانی جماران https://B2n.ir/m52142، یه نقل از: همان

[۱۳] – آریا بانو https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/554739، به نقل از : همان

[۱۴] – ویکی شیعه https://B2n.ir/r95885، به نقل از : همان

[۱۵] – تحت عنوان: ۱۴- افکار (حسنعلی نخودکی اصفهانی)

[۱۶] – ویکی فقه https://B2n.ir/x58466، به نقل از: مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی‌نشان‌ها، ج‌۱، ص۲۶۳،۲۵۶و ۲۶۶.

[۱۷] – ویکی شیعه https://B2n.ir/r95885، به نقل از: همان، ص۲۶۳، ۲۵۶ـ۲۶۶

[۱۸] – پایگاه اطلاع رسانی جماران https://B2n.ir/m52142، به نقل از:  مقدادی اصفهانی، نشان از بی‌نشان‌ها، ص۲۶۳، ۲۵۶ـ۲۶۶

[۱۹] _ دانشنامه اسلامی https://B2n.ir/z03725، «شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی»

[۲۰] – آریا بانو https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/554739، (همان)

[۲۱] – مقدادی اصفهانی، نشان از بی‌نشانها، ج۱، ص۲۶۳.

[۲۲] – همان، ج۱، ص۲۶۶- ۲۶۳

[۲۳] – همان، ص۲۴۱.

[۲۴] – همان.

[۲۵]–  همان، ص۴۸.

[۲۶]– همان، ص۱۷۵.

[۲۷] – متأسفانه این عنوان در خیلی از سایت‌ها مطرح شده است.

[۲۸] – ویکی پدیا https://B2n.ir/a76777، به نقل از: سلسه‌های صوفیه، اثر نورالدین چهاردهی

[۲۹] – ویکی فقه، مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی‌نشان‌ها، ج۱، ص۱۲۶.

[۳۰] – مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی‌نشان‌ها، ج۱، ص۱۲۹

[۳۱] – مقدادی اصفهانی، نشان از بی‌نشانها، ج۲، ص۲۱۸-۲۲۱.

[۳۲] – خبرگزاری حوزه، کد خبر: ۴۶۴۷۳۰۱۸، مهر ۱۳۹۷.

[۳۳] – ویکی شیعه به نقل از: شبیری زنجانی، جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۵۸۲.

[۳۴]– سلمانی آرانی، حبیب الله، حکیم جاودانه (شرح حال، مصاحبه، و پرسش و پاسخ و احوال علامه محمد رضا حکیمی)، تابستان۱۴۰۱، ص۱۴۱.

[۳۵]– در این خصوص به بعضی از همین سایت‌هایی که به ایشان نسبت گرایش به صوفیه داده‌اند، رجوع شود.ند اند

[۳۶] -سایت خبر آنلاین https://B2n.ir/y49109، «وقتی امام خمینی از آیت الله نخودکی کیمیا خواست، چه پاسخی شنید؟»

[۳۷] – سوره طلاق، آیه ۲ و ۳.

[۳۸] – سایت خبر آنلاین https://B2n.ir/y49109، «وقتی امام خمینی از آیت الله نخودکی کیمیا خواست، چه پاسخی شنید؟»

[۳۹] – سایت ویکی فقه  https://B2n.ir/x58466، به نفل از مرعشی نجفی، شهاب‌الدین، المسلسلات فی الاجازات، ج۲، ص۳۰۷، تدوین محمود مرعشی نجفی.

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *