ضرورت، ارزش، اهمیت و آثار و برکات یاد مرگ
مشکلات زیادى سر راه انسان قرار گرفته است و اگر بخواهد مرگش آغاز راحتى او باشد نه شروع عذاب ابدى، لازم است دست به یک انتخاب درست بزند تا به سعادت همیشگى نائل گردد. «یاد مرگ» در انتخاب چنین راهى و تحصیل آمادگى براى عوالم بعدى از اهمیت ویژهاى برخوردار است؛ چنانچه رسول خدا«صلى الله علیه و آله»
فرمود: «أَفضلُ الزّهدِ فى الدنیا ذکرُ الموتِ و أفضلُ العبادهِ ذکرُ الموتِ و أَفضلُ التفکّر ذکر الموت فمن أَثْقَلَهُ ذکرُ الموتِ وَجَد قَبْرَهُ روضهً مِن رِیاضِ الجنّه»: برترین زهد در دنیا یاد مرگ است برترین عبادت، یاد مرگ است و برترین اندیشیدن یادمرگ است؛ پس هر که یاد مرگ وجودش را پر کند گور خود را باغى از باغهاى بهشت بیابد.(۱) بهترین زهد و بهترین عبادت و برترین تفکّر بودن «یاد مرگ» به این دلیل است که یاد مرگ و سختىهاى آن زمنیه ساز انتخاب راه درست و انجام اعمال صالح و دورى از گناه و در نهایت مرگ باسعادت مىشود و لذا نباید مرگ را فراموش کرد؛ چنانچه باز آن حضرت فرمود:
«اذا مات أَحدکم فقد قامت قیامتُه فاعبدوُا اللّهَ کانّکم ترونه و استغفروه کُلَّ ساعهٍ»
هر گاه یکى از شما بمیرد قیامتش بر پا مىشود. پس خدا را چنان بپرستید که انگار او
را مىبینید و هر لحظه از او آمرزش بخواهید.(۲) و نیز فرمود:
«الموتُ الموتُ الا و لابُدَّ من الموتِ جاء الموتُ بما فیه جاءَ بالرّوح و الرّاحهِ و الکّرهِ المبارکهِ الى جنّهٍ عالیهٍ لاهل دارالخلودِ، الذّین کان لها سعیهُم و فیها رغبتهُم و جاءالموتُ بما فیه بالشَّقْوهِ و النَّدامهٍ و بالکره الخاسرهِ الى نارٍ حامیهٍ لاهل دارِ الغرورِ الذّین کان لها سعیهُم و فیها رغبتهُم»
مرگ مرگ!! بدانید که از مرگ گریزى نیست، مرگ آنچه دارد با خود مىآورد! خوشى و آسایش و رستاخیزى جسته به سوى بهشتى برین، براى اهل سراى جاودانى، مىآورد همان هایى که براى آن سراى کار مىکردند و بدان رغبت مىورزیدند، و مرگ، بدبختى و پشیمانى و رستاخیزى زیانبار به سوى آتشى سوزان را براى طالبان سراى فریب مىآورد همان هایى که براى این سراى (دنیا) مىکوشیدند و بدان رغبت مىورزیدند».(۳)
________________________________________
(۱) میزانالحکمهج۱۲(مترجم ۱)باب۳۷۲۸ح۱۹۱۴۲،بهنقل ازجامعالاخبار:۴۷۳/۱۳۳۴.
(۲) میزانالحکمه ج ۱۲ (مترجم) باب ۳۷۱۷ ح ۱۹۰۵۷، به نقل از کنزالعمال: ۴۲۷۴۸.
(۳) میزانالحکمه ج ۱۲ (مترجم) باب ۳۷۱۷ ح ۱۹۰۶۴، به نقل از الکافى: ۳/۲۵۷/۲۷.