یاد خدا و امام حسین علیه السلام (قسمت سوم )

یاد خدا و نماز تاریخى آن حضرت در روز عاشورا

ابو ثمامه صیداوى که نام شریفش عمروبن عبدالله است. چون دید وقت زوال است به خدمت امام« علیه ‏السلام » شتافت، عرض کرد: یا

اباعبدالله! جان من فداى تو باد همانا مى‏ بینم که این لشگر به مقاتلت تو نزدیک گشته‏ اند و لکن سوگند به خدا که تو کشته نشوى تا من

درخدمت تو کشته شوم و به خون خویش غلطان باشم و دوست دارم که این نماز ظهر را با تو بگذارم، آنگاه خداى خویش را ملاقات نمایم،حضرت

سر به سوى آسمان برداشت، پس فرمود: «یاد کردى نماز را خدا ترا از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد بلى اینک اول وقت آن است سپس فرمود: از

این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گزاریم.»

روایت شده است که حضرت سیدالشهداء «علیه السلام»زهیر بن قین و سعید بن عبدالله را فرمود که پیش روى من بایستید تا من نماز ظهر را

بجاى آورم، ایشان بر حسب فرمان در پیش او ایستادند و خود را هدف تیر و سنان گردانیدند، پس حضرت با یک نیمه اصحاب نماز خوف گذاشت و

نیمى دیگر ساخته دفع دشمن بودند.

آن حضرت در تمام مراحل حساس دیگرى چون هنگام حرکت حضرت على اکبر« علیه‏ السلام » به طرف میدان و نیز بعد از شهادت حضرت« قاسم

»و قرار دادنش در میان کشتگان و آن وقتى که تیر حرمله ملعون بر حلق مبارک على اصغر« علیه‏ السلام » اصابت کرد و خون از گلویش جار ی

گشت، و آن زمان که یکه و تنها مانده بود و به تنهائى به لشگر سى هزار نفرى دشمن حمله کرد و آنها را پراکنده ساخت و تعدادى از آنها را به

جهنم فرستاد، به یاد خدا بود. گاهى خدا را به گواهى و یا حکومت مى ‏خواند، و گاهى بر دشمن خود نفرین مى‏ کرد و از خداوند متعال هلاکت

آنها را درخواست مى‏ نمود و گاهى ذکر «لاحول و لا قوه الا باللّه » برزبانش جارى بود. بالاخره آن وقتى که تیرى که پیکانش زهرآلود و سه

شعبه بود، بر سینه مبارکش و به قولى بر دل پاکش رسید و از آن سوى در آمد، گفت: «بسم اللّه و باللّه و على مله رسول اللّه » و آن را از

قفا بیرون کشید و از جاى آن تیر مسموم مانند ناودان خون جارى بود، حضرت دست به زیر آن جراحت مى‏ گذاشت چون ازخون پر مى‏ شد به

جانب آسمان مى‏ افشاند و از آن خون شریف قطره ‏اى بر نمى‏ گشت و دیگر بار کف دست را از خون پر کرد و بر سر و محاسن خود مالید وگفت با

سرو روى خون آلود، جدم رسول خدا را دیدار خواهم کرد و نام کشتگان خود را باو عرضه خواهم داشت.۱


۱- منتهى الآمال، ج۱، ص۴۵۶ – ۴۲۰

 

نوشته‌های مشابه